کد مطلب:234487 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:263

دورانهای مختلف عمر انسان
خلیفه باید بداند كه آدمیزاد به مقتضیات خلقتش كه خداوند آن را بنا نهاده در دوران عمر خویش به تدریج به چهار حالت مختلف تغییر و تحول پیدا می كند.

1 - دوران كودكی این حالت از آغاز تولد تا سن پانزده سالگی دوام



[ صفحه 78]



دارد در این دوره از عمر، هر چه هست جز نشاط، زیبائی، جست و خیز و سبك سریهای كودكانه نیست در این حالت قدرت خون بر بدن انسان نسبت به سایر طبایع تسلط دارد.

2 - دوران جوانی كه از پانزده سالگی تا سن سی و پنج سالگی ادامه دارد، در این دوره مزاج صفرا بر بدن غالب است و با تسلط شگرفی بدن را اداره می كند.

3 - دوران جا افتادگی كه بین سی و پنج تا شصت سالگی است و حیات مزاج آدمی تحت تسلط سودا اداره می شود این دوره، دوره ی آرامش، دانش، حكمت، تنظیم امور حیات و صاحب نظر بودن در عواقب امور می باشد.

4 - دوران كهولت كه در این دوره از شصت و یك سالگی پدیدار می شود كه دوران نكبت، سستی، ذلت و پژمردگی است، در این دوره طبیعت بلغمی به مزاج آدمی حكومت می كند و هر چه از شصت و یك سالگی بگذرد قوای بدن بیشتر فرسوده می شود و به فرتوتی می گراید در این دوران آدمی در محفل دوستان چرت می زند و به خواب می رود اما وقتی بر تختخواب می رود خوابش نمی برد.

در این ایام مغز آدمی، گذشته های دور را به یاد می آورد اما حوادث روزانه را فراموش می كند تنش فرسوده، استخوانش خشكیده، چهره اش پژمرده و چشمانش فرو رفته می شود، موهای سرش می ریزد و



[ صفحه 79]



ناخنهایش دیگر رشد نمی كند، انسان در آخرین روزهای زندگی به صورت نخستین دوره حیات خود برمی گردد كه می توان آن را دوره «حیات معكوس» نامید، در این دوره هر چه آدمی زنده بماند به همان حال ركود و قهقرا خواهد بود، بلغم با برودت و ضعف و زبونی خود، انسان را به سوی فنا و انهدام می كشاند، زیرا بلغم سرد است و جامد، جمود و برودت اساس فنا و انهدام است.

كسی را كه عمر زیاد می دهم به روز نخستینش برمی گردانم

قرآن كریم

یكی دیگر از آیات پروردگار توانا و قدرت خارق العاده او خلقت انسان و كیفیت تناسل و تولیدمثل اوست خداوند آدمی را به دو دسته نر و ماده تقسیم كرده و نطفه ها را در رحمها پرورش می دهد.

پرورش نطفه در رحم نتیجه اختلاط تخم كوچكی است كه در محیط رحم به ثمر می رسد و به صورت یك حیوان اهلی شده كامل در می آید.

هنگامی كه زن به سن رشد می رسد و دستگاه تولید بچه اش به حد كمال می رسد تخمدانهایش مانند زمین حاصلخیز و سیراب مستعد پرورش تخم می گردد به طور عادی از این تخمدان یك تخم به وجود می آید ولی گاهی بیش از یك تخم را هم می رویاند، حتی پنج تخم را هم به جنب و جوش می اندازد.

نطفه ماده در دل رحم، میان ماده ای كه مایه حیات اوست شنا می كند،



[ صفحه 80]



آن انگشتان مرموزی كه در این بین محرمانه كار می كند، نطفه ها را از فضای آزاد رحم به سوی لوله های رحمی می راند و از آنجا هم به جدارهای رحمی می رساند، وقتی كه نطفه در جدار رحم قرار می گیرد، در انتظار سرنوشت خود چشم به راه می ماند، تا چه وقت موجبات تكمیل آن فرا می رسد و آن را به حیوان كامل مبدل سازد.

مرد هم هنگامی كه به كمال رشد خود می رسد، بیضه ها و دستگاه تناسلی اش رشد می یابد در این هنگام از این دستگاه تناسلی در اوقات متناسب منی ترشح می كند این مواد كه بهتر است نام آن حیوان را بالقوه بگذاریم از لوله های مخصوص خود از پروستات عبور كند.

پروستات غده تناسلی است و ترشحات همین غده ذرات منی را به فعالیت و تلاش وا می دارد تا آنها بتوانند خود را به تخم ماده برسانند و هر بار كه عمل مقاربت میان زن و مرد صورت بگیرد میلیونها حیوانات منی (سلولهای سازنده اسپرماتزوئید) از لوله رحم داخل شده به سوی جدار رحم حمله می آورند ولی در این میان فقط یكی و گاهی تا پنج تای از آنان موفق می شوند، به سوی آن تخمی كه بر جدار رحم چشم به راه مانده است، مشتاقانه پیش رود تا در آغوش آن بنشیند.

تخم ماده هم با همان قدرت جاذبه خویش این امانت را از داخل مهبل به سوی جدار رحم می كشاند و از امتزاج این دو نطفه مایه تكوین جنین به وجود می آید.



[ صفحه 81]



پرورش نطفه در جدار رحم با سرعت شگفت انگیزی صورت می پذیرد تا پس از گذشت نه ماه جنین كامل شده آماده تولد گردد.

تخم های دیگری كه نتوانسته اند به تخم ماده برسند،مانند بیگانگان كه از حریم خانواده ای رانده می شوند همراه با خون حیض زن به خارج فرو می ریزند.

خون حیض (عادت ماهانه) كه نتیجه انفجار پرده مخاطی رحم است به خاطر رحم از كیسه ی سنگینی كه به آن آویخته شده است صورت می گیرد.

عاقبت جنین از رحم مادر خارج می شود چون او موجود كامل الخلقه شده و از هر جهت مستعد رشد و مستحق زندگی است.

تنها نقصی كه او دارد، عجز و ناتوانی اوست، آن هم عجزی كه او را از كوچكترین و ساده ترین فعالیت حیاتی نیز باز می دارد و او را سراپا به مذلت و احتیاج می اندازد.

بدیهی است كه كودك نوزاد، در این فصل از زندگی خود یك موجود نیازمند است و بس كه مادرش باید برای رفع این نیاز به وی شیر دهد، تر و خشكش كند و شب و روز در كنار بسترش باشد، سال اول و دوم او به پایان برسد و پستان از دهانش بیفتد، كم كم رشد و رونق بگیرد و پا به میدان زندگی بگذارد و مادرش با كمال فداكاری او را بر ضد بیماریها حمایت كند.



[ صفحه 82]



این كودك صحیح و سالم در سایه حمایت پروردگار متعال كه مجهز به جمیع وسایل دفاعی است، راه خود را در محیط سخت حیات باز می كند و قوای بدنی او به تدریج رشد و نمو می كند، تا دوران بلوغش آغاز شود یعنی پا به پانزدهمین سال عمر خود می گذارد، در این هنگام است كه عهد كودكی را پشت سر می گذارد و به فصل جدیدی از عمرش كه نامش فصل جوانی است یعنی فصل رشد، فصل كار، فصل فعالیت و بالاخره فصل تولیدمثل می رسد.

فصل جوانی از این جهت زیباترین و مبارك ترین و درخشان ترین فصول حیات به شمار می رود كه دوران كمال وجودی در ذات آدمی فرا می رسد.

این ایام همان روزهائی هستند كه شعرا درباره آن شعرها می گویند و حلاوت آن را كسانی می فهمند كه از این دوره گذشته به عصر پیری نفرت انگیز رسیده اند.

دوره ی جوانی از پانزدهمین سال عمر آغاز می شود و در سی و پنج شالگی پایان می پذیرد، در این عصر طلائی است كه روزهای جوانی با رونق و رواج خود می گذرد و آدمی در این دوره قوام و استقامت پیدا می كند و قد و قامتش به حد نهایی خود كشیده می شود.

عقلش كامل می شود، فكرش نمو می كند و خلاصه همه چیز آدمی تكامل می یابد تا تكالیف وجودی خود را انجام دهد.



[ صفحه 83]



حضرت امام رضا علیه السلام ادوار عمر كامل شخص را به چهار قسمت تقسیم فرموده اند بدین نحو كه حصه جوانی را ده سال مقرر كرده كه از سن پانزده شروع و به بیست و پنج سال ختم می شود.

امام علیه السلام این دوره را دوره ی درخشان عمر، عهد غلبه حكومت خون بر عناصر دیگر خوانده و عهد رشد، اعتلاء كار و كوشش و احتیاج شدید بدن به دوران خون و نیروی قلب به خاطر حفظ نظم حیات در گردشهای خون به همه جای جسم، حتی داخل همه وریدها و شریانها و رگهای موئی می دانند بعد هم دوره دوم عمر را كه دوره حكومت صفرا است از بیست و پنج سال تا سی و پنج سال معرفی نموده اند كه آخرین دوره ی جوانی و اولین عهد كهولت می باشد در این دوره قوای بدنی، به تدریج در مغز متمركز می شود و به جای نیروی جسمی فكر آدمی قوت و توان می یابد.

به جای دست و پا، فكرش كار می كند و آموخته های گذشته اش تجربه های سودمند می برد تا این كه به دوره سوم می رسد كه دوره كهولت می باشد و امام علیه السلام آن را میان سی و پنج سالگی تا شصت سالگی دانسته در این سن، عنصر سوداوی بر مزاج آدمی حكومت می كند.

در حقیقت سن شصت سالگی، سن حكمت و فضیلت و دوران معرفت و درایت و تكامل فكری و انتظام و استحكام قوای مغزی می باشد، در این دوره از سن و سال، آدمی موجودی دور اندیش،



[ صفحه 84]



صاحب نظر و عاقبت اندیش می شود تا سرانجام نوبت به پیری و فرتوتی برسد، در این دوره عنصر بلغم بر وجود انسان مسلط می شود و از این تاریخ به بعد، موسم سرازیری عمر خواهد رسید.

نیروی حیاتی آدمی رو به فرسودگی می گذارد و فعالیت جسمی كمتر می شود و جهازات هاضمه او به طرف ضعف می رود، دستها و پاها، قلب و دوران خون او و بالاخره همه قوای بدنیش راه قهقرا در پیش می گیرند.

نخستین چیزی كه علائم ناتوانی در این دوره در آن ظاهر می شود قلب و ریه ها می باشند و همین ناتوانی قلب اعضای دیگر را هم ضعیف می كند، در نتیجه به تدریج قدرت جریان خون در بدن انسان به سستی می گراید و وقتی كه خون كه یگانه عنصر تغذیه كننده جمیع اجزای بدن می باشد در بدن كم شد حیات رو به كاهش می گذارد.

مهمترین علامات پیری كه تنگی نفس، سرفه دائم و بلغم هستند در وجود او ظاهر می شوند و پشت اینها هم علامات دیگر پیری خود را نشان می دهد.

به همین جهت است كه امام علیه السلام فرموده: در دوران پیری سلطنت بدن به دست بلغم خواهد افتاد و این سلطه تا مرگ ادامه خواهد یافت.

با فرسوده شدن سلولها و ركود فعالیت گوارشی و بروز اختلال در دستگاه ادرار (كلیه و مثانه) و دستگاه عصبی، به مرور ایام آن جوان تناور



[ صفحه 85]



و برومند به پیری ناتوان و زمین گیر تبدیل می شود.

امام علیه السلام ایام این دوره را با كلمات بدیع چنین توصیف می فرماید: تنی فرسوده، استخوانی خشكیده، چهره ای پژمرده، چشمانی گود شده، موهای سرش ریخته و ناخنهایش دیگر رشد نمی كنند و در آخرین روزهای حیاتش به صورت نخستین عهد زندگی خود باز می گردد، كه می توان نام این برگشت را (حیات معكوس) گذاشت بدین جهت است كه پروردگار متعال در قرآن كریم می فرماید آن را كه روزگار درازی رنده بداریم خلقت او را واژگون می سازیم.